بريد بيروت
تأليف: حنان الشيخ
در این داستان با روایت دغدغههای ذهنی زنی روبهرو هستیم که دشواریهای جنگ در کشورش را به چشم میبیند و نمیتواند میان ماندن یا ترک وطنش یکی را برگزیند.-
«زارهای بیروت» سومین رمان حنانالشیخ و برگردانی از نسخه انگلیسی آن است. در این اثر چهره زن جوانی نشان داده میشود که در تلاش است به زندگی خود معنایی دوباره ببخشد. داستان در زمان جنگهای داخلی لبنان روی میدهد و مخاطب از طریق نامههایی کهشخصیت اول داستان زنی مستقل است که حتی در میان ویرانیهای جنگ هم میتواند زیبایی سرزمین و همچنین ارزش و مفهوم خانه و وطن را درک کند. او نامههایی خطاب به انسانها، مکانها و حوادثی که زندگیاش را شکل دادهاند مینویسد و از این طریق میکوشد میان ماندن در وطن و مهاجرت یک گزینه را برگزیند.
نویسنده در این اثر به خوبی زندگی پرهرج و مرج انسانها را به تصویر میکشد و تردیدهای درونی شخصیت اول داستانش را مابین ماندن در وطن یا ترک آن نشان میدهد. در این داستان شهر بیروت هم به اندازه شخصیت اول داستان نقش پررنگی دارد و میتوان او را نیز در کنار «آسمان» نقطه محوری داستان دانست.
در بخشی از این کتاب آمده: «به سرسرای خانه دویدم، خود را در آینه تمام قد راهرو نگاه کردم. ورقهای از گرد و غبار آن نشسته بود. مثل این که آن را از وظیفه خود معاف کرده بودند. هنوز میشد خود را در آن دید اما با عجله و سردستی، دستی بر آن کشیدم. غبار پیشین حالا به هزار شکل عجیب و غریب در آینه نمودار شد. بله! تو بر آینه نشسته بودی. آرام و سنگین، با اطمینان و خیال راحت آنچنان که گویی این نه ما بلکه تو بودی که در تمامی زمانها به اشکال گوناگون صاحب و مالک ما بودی.»
«زارهای بیروت» سومین رمان حنانالشیخ و برگردانی از نسخه انگلیسی آن است. در این اثر چهره زن جوانی نشان داده میشود که در تلاش است به زندگی خود معنایی دوباره ببخشد. داستان در زمان جنگهای داخلی لبنان روی میدهد و مخاطب از طریق نامههایی کهشخصیت اول داستان زنی مستقل است که حتی در میان ویرانیهای جنگ هم میتواند زیبایی سرزمین و همچنین ارزش و مفهوم خانه و وطن را درک کند. او نامههایی خطاب به انسانها، مکانها و حوادثی که زندگیاش را شکل دادهاند مینویسد و از این طریق میکوشد میان ماندن در وطن و مهاجرت یک گزینه را برگزیند.
نویسنده در این اثر به خوبی زندگی پرهرج و مرج انسانها را به تصویر میکشد و تردیدهای درونی شخصیت اول داستانش را مابین ماندن در وطن یا ترک آن نشان میدهد. در این داستان شهر بیروت هم به اندازه شخصیت اول داستان نقش پررنگی دارد و میتوان او را نیز در کنار «آسمان» نقطه محوری داستان دانست.
در بخشی از این کتاب آمده: «به سرسرای خانه دویدم، خود را در آینه تمام قد راهرو نگاه کردم. ورقهای از گرد و غبار آن نشسته بود. مثل این که آن را از وظیفه خود معاف کرده بودند. هنوز میشد خود را در آن دید اما با عجله و سردستی، دستی بر آن کشیدم. غبار پیشین حالا به هزار شکل عجیب و غریب در آینه نمودار شد. بله! تو بر آینه نشسته بودی. آرام و سنگین، با اطمینان و خیال راحت آنچنان که گویی این نه ما بلکه تو بودی که در تمامی زمانها به اشکال گوناگون صاحب و مالک ما بودی.»